سه دهه بعد از اولین روزی که ویل اسمیت پا به عرصهی سینما گذاشت، یکی از موفقترین بازیگران نسلش باقی مانده و یکی از آن کسانی است که از بازی در بلاکباسترهایی که میتوانند سلطان گیشه شوند کنار پروژههای کوچکتر نمیترسد و یکی از معدود بازیگرانی است که در هر دوی آنها میتواند موفق باشد. به بهانهی اکران فیلم مرد ماه جوزا (Gemini man) دربارهی بهترین بازیهای ویل اسمیت منتقدان ایندیوایر یک فهرست تهیه کردهاند.
در فیلم «بلید رانر» نقل قولی داریم مبنی بر این که: «انسانتر از انسان». این را میشود دربارهی خلق کاراکترهای انسانی به روش دیجیتال و فوتورئالیستی گفت. چیزی شبیه همان جلوههای ویژه که در فیلم «مرد ماه جوزا» ساختهی آنگ لی برای جوان کردن ویل اسمیت از آن استفاده شده است. مسئول جلوههای ویژهی فیلم همان کسی است که برای همکاری در جلوههای ویژهی فیلم «زندگی پای» آنگ لی پیشتر برندهی جایزهی اسکار شده است. او میگوید: «البته در نهایت امتیاز این جریان به ویل اسمیت برمیگردد. او موتور محرکهی فیلم است و در حقیقت موفق شده که دو بازی باورنکردنی یکی در نقش یک قاتل کهنهکار و دیگری نسخهی جوانتر او دارد. همهی احساسات و چیزهایی که شما را جلب این قصه میکند مدیون ویل اسمیت است.»
ویل اسمیت با بازی در نقش مکمل فیلم «جایی که روز تو را میبرد» (where the days take you) محصول ۱۹۹۲ وارد سینما شد. قبلتر در سریالهای تلویزیونی و فیلمهای کوتاه ویدیویی بازی کرده بود. هر سه فیلم سینمایی اولش درام بودند و تا حدی هم توانستند تشویق منتقدان را به دست بیاورند اما کمتر دیده شدند.
بعد از آن بود که این بازیگر در کارنامهاش تجدید نظر کرد و فهمید که برای ماندگار بودن باید در فیلمهای پرفروش بازی کند. او تحقیق کرد که چه مولفههایی باعث موفقیت یک بلاکباستر میشود و در نهایت هم تحقیقاتش نتیجه داد.
یک دهه بعد از آن همهی فیلمهایی که بازی کرد هم پر فروش بودند و هم با بودجهی سنگین تولید شدند. فیلمهایی که در ژانری بودند که بیشتر تابستانها اکران میشدند و پتانسیلش را داشتند که پول زیادی تولید کنند: از فیلمهای دنبالهدار «مردان سیاهپوش» و «پسران بد» تا فیلمهایی مثل «من اسطوره هستم» و «روز استقلال» و حتی فیلمی مثل «هنکاک» که نقدهای منفی دریافت کرد. «هنکاک» با بودجهی ۱۵۰ میلیون دلاری تولید شد و ۶۰۰ میلیون دلار فروش کرد.
سال ۲۰۰۷ بازیگر مشهور که آن موقع ۳۹ ساله بود در برنامهای تلویزیونی گفت: «من خودم را دارای استعداد ویژه نمیدانم. فقط استعدادم کمی بالاتر از حد متوسط است. فقط وقتی بقیهی مردم خوابند یا غذا میخورند من کار میکنم.»
و بالاخره همهی این کارهای سخت ویل اسمیت نتیجه داد و او تبدیل به یکی از پرسودترین بازیگران هالیوود شد.
اما ستارهی اقبالش از سال ۲۰۱۳ به افول گذاشت. آخرین فیلمی که بازی کرده «مرد ماه جوزا» ساختهی آنگ لی با نقدهای منفی روبهرو شد و امتیاز ۳۹ از ۱۰۰ را در سایت متاکریتیک کسب کرده است. در حالی که کارگردان آن اسکاری است و یکی از فیلمنامهنویسانش هم دیوید بنیوف، از خالقان «بازی تاج و تخت» است و ویل اسمیت هم نقش اول را بازی میکند. منتقدان معتقدند که تنها نکتهی قابل توجه فیلم جلوههای ویژهاش است و فیلمنامهی ظریف و کاراکتر تختی که ویل اسمیت نقشاش را بازی میکند از نقاط ضعف فیلم هستند. به هر حال ویل اسمیت بازیگری است که ارزش دارد فیلمهای خوبش را ببینیم.
نکتهی فرعی این فهرست است چون این اصلا یک فیلم نیست بلکه یک سریال تلویزیونی است که از سال ۱۹۹۶ در شش فصل روی آنتن رفت. فیلم داستان یک مرد جوان فقیر اما بسیار باهوش است که در خیابانهای فیلادلفیا برای خودش میپلکد. مادرش او را نزد خاله و دایی و بچههایشان در عمارت بل ایر میفرستد.
این سریال جایی بود که ویل اسمیت برای اولینبار تواناییهای بازیگریاش را به رخ کشید. برای اسمیت جوان قرار گرفتن کنار کسانی مثل جیمز آیوری کلاس درس بود. اسمیت درست موقعی برای بازی در این سریال انتخاب شد که از بورسیهی دانشگاه MIT صرفنظر کرده بود تا حرفهی بازیگری را دنبال کند.
این سریال باعث شد ویل اسمیت به تعداد تماشاگران بیشتری در سرتاسر دنیا معرفی شود.
ویل اسمیت نقش محمد علی کلی را در این فیلم بیوگرافیک بازی میکند. سال ۱۹۴۶ محمدعلی مدال سنگینوزن جهان را از آن خودش میکند. آن زمان هنوز نامش کاسیوس کلی است. ویل اسمیت از این تاریخ تصویر او را روی پردهی سینما زنده میکند تا سال ۱۹۷۴ وقتی مسلمان شده و با نام علی به میدان مبارزه برمیگردد و جورج فورمن را شکست میدهد.
این یک فیلم ورزشی دربارهی مشهورترین بوکسور جهان است. اما بیشتر از آن که دربارهی بوکس باشد به سیاست زمانه میپردازد و این که چهطور محمد علی از مذاکرات سیاسی خائنانه سر باز میزند. فیلم «علی» اولین نامزدی اسکار را برای ویل اسمیت به همراه آورد.
اقتباس سیاه و شوخطبعانهی بری ساننفلد از یک کمیک بوک علمی-تخیلی اسمیت را در نقش جیمز ادواردز تصویر میکند. یک ورزشکار و پلیس پرحرف نیویورکی که توسط کی (با بازی تامی لی جونز) استخدام میشود. کی یکی از نیروهای کهنهکار سازمان امنیت است که رد بیگانگان را روی زمین دنبال میکند. به گروه او مردان سیاهپوش میگویند چون یونیفورمهای یک شکل مشکی به تن میکنند و کراوات و کفشها و عینکهای آفتابیشان هم سیاه است.
فیلم به خاطر شوخیهای مودبانهاش استحقاق این را داشت که بیشتر ستایش شود. به علاوه سکانسهای اکشن پویایی داشت و جلوههای ویژه و بازیهای کاریزماتیک بازیگران و موسیقی سرگرمکنندهی دنی الفمن همه قابل ملاحظه بودند.
«مردان سیاهپوش» در باکس آفیس فوقالعاده عمل کرد و نزدیک به ۵۹۰ میلیون دلار فروخت در حالی که بودجهی تولید آن ۹۰ میلیون دلار بود. فیلم تبدیل به سومین فیلم پرفروش سال شد.
وقتی دو دلال هنری لیبرال و دولتمند فریب جوانی باهوش و جذاب به نام پل (با بازی ویل اسمیت) را میخورند جهانشان به طرز بامزهای واژگون میشود. نتیجه یک درام اندیشمندانه و اسرارآمیز و پیچیده دربارهی عقاید از پیش تعیین شده است.
طرح اصلی فیلم الهام گرفته از داستان واقعی زندگی دیوید هامپتون است. مردی که در دههی ۸۰ بسیاری از مردم را قانع کرده بود که پسر سیدنی پواتیه، بازیگر مشهور است. فیلم اقتباسی از نمایشنامهای است که جایزهی پولیتزر را گرفته بود. اسمیت جوان که در اوایل کارنامهاش در این فیلم ظاهر شده اجرای فوقالعاده خوبی دارد.
کریس گاردنر با بازی ویل اسمیت یک فروشندهی بااستعداد و پرتلاش است. او و پسر پنج سالهاش را (که نقشاش را پسر واقعی خود اسمیت بازی میکند) از خانهشان در سانفرانسیسکو بیرون میکنند. گاردنر با تلاش زیاد به عنوان کارآموز در یک موسسهی خرید و فروش سهام پذیرفته میشود. او و پسرش در مسیر رسیدن به هدفی که دارند سختیهای زیادی را متحمل میشوند.
این درام اتوبیوگرافیک براساس زندگی کریس گاردنر ساخته شده که کتابش هم پیشتر منتشر شده بود. کریس گاردنر چیزی حدود یک سال به عنوان یک مرد بیخانمان زندگی میکند اما رویاهایش را همچنان دنبال میکند. منتقدان فیلم را تحسین کردند و برای اسمیت یکی دیگر از دو نامزدی اسکار کارنامهاش را به ارمغان آورد.
بعد از این که یک ویروس که در اصل برای درمان سرطان اختراع شده در شهر نیویورک پخش میشود، بیشتر آدمها از بین میروند. رابرت نویل دانشمندان برجستهای است که به عنوان آخرین فرد زنده در نیویورک باقی مانده است. نویل نسبت به ویروس مصونیت دارد و شروع به کار میکند تا شاید درمانی برای آن بیابد اما در حین این کار باید خودش را هم از شر کسانی که میزبان جهشیافتهی این ویروس شدهاند دور نگهدارد.
فیلم لارنس روی گردهی ویل اسمیت میایستد و نقطهی قوتش بازی اوست. او تقریبا در همهی سکانسهای فیلم حضور دارد و در بیشتر سکانسها هم محوریت و تمرکز دوربین روی اوست. این سومین فیلمی است که از روی کتاب «من افسانهام» ریچارد ماتیسون که سال ۱۹۵۴ اقتباس شده، ساخته میشود.
فیلم علاوه بر نقدهای مثبتی که دریافت کرد در زمان خودش بزرگترین فروش افتتاحیهی یک فیلم در ماه دسامبر را رقم زد.
رابرت کلایتون دین وکیل مدافع است که به صورت تصادفی متوجه پروندهی مربوط به جنایتهای یک نمایندهی کنگره میشود و بعد از آن زندگیاش در خطر قرار میگیرد. هویت او را میدزدند و مجبور میشود هم از خودش محافظت کند و هم از دست تهدیدکنندگانش فرار کند.
صحنههای تعقیب و گریز اتومبیل، انفجارها و دوتاییهای ویل اسمیت و جین هاکمن فوقالعادهاند. یک جور استعارهی سینمایی از مفهوم «مراقب برادر بزرگتر باشید» که در داستانهای جورج اورول به چشم میخورد.
مدتی پیش بود که مرسدس بنز و بی ام و اعلام کردند همکاری مشترک آنها در زمینه توسعه دستیارهای رانندگی…
در این مطلب به تست باتری گلکسی A51 و گلکسی A71 سامسونگ میپردازیم تا ببینیم میانردههای سال ۲۰۲۰ غول کرهای…
مدتی قبل اپل از گوشی مقرونبهصرفه آیفون SE 2020 رونمایی کرد که جانشین آیفون SE عرضه شده در سال ۲۰۱۶…
طی ۳۶ سال گذشته، پردازنده کامپیوتر های مکینتاش اپل از ۳ معماری مختلف استفاده کردهاند و حالا قرار است معماری…
اگرچه سامسونگ دیسپلی هنوز هم بزرگترین تولید کننده نمایشگرهای OLED در دنیا به شمار میرود، اما ظاهرا سامسونگ قصد دارد…
عیبیابی و رفع مشکلات شبکه وای فای میتواند یک فرایند طاقتفرسا باشد. خوشبختانه برای یافتن مشکلات اصلی، اپلیکیشنهای مفیدی عرضه…