هیچ چیزی مثل سنتهای قدیمی اعضای خانواده را کنار یکدیگر جمع نمیکند. و برای کریسمس فیلم دیدن همیشه بخش مهمی از فصل تعطیلات است. انتخاب بهترین فیلمهای کریسمس کار سادهای نیست. برخلاف ما که نسبت به سنتهایمان عموما بیتفاوت هستیم هالیوود همیشه در ساخت فیلمهای کریسمسی با حضور سانتاکلاوس و بابانوئل و درخت کریسمس پایداری به خرج داده است. فهرست زیر متشکل از فیلمهایی است که از سایتهای مختلف گردآوری شدهاند و به گواه منتقدان و تماشاگران دلچسبترین تجربهی کریسمس را به ارمغان آوردهاند. بیشترشان کمدی هستند یا حداقل میتوان گفت فیلمهای امیدوارکنندهای هستند که در بستر تعطیلات کریسمس یا سال نو اتفاق میافتند. با هم نگاهی به بهترین فیلمهای کریسمس میاندازیم.
فیلمهای فرانک کاپرا محصول دورهی رکود بزرگ اقتصادی آمریکا هستند. دورانی که همه دچار افسردگی عمیقی شده بودند و استودیوهای فیلمسازی وظیفهی خودشان میدیدند که به مردم روحیه بدهند. «چه زندگی شگفتانگیزی است» یکی از بهترین فیلمهای کارنامهی کاپرا و به گواه انستیتو فیلم آمریکا و منتقدان بهترین فیلم کریسمسی است.
در شب کریسمس ۱۹۴۵ جورج بیلی ۳۸ ساله تصمیم به خودکشی میگیرد. بیلی مرد محبوب شهر بوده است. فیلم نشان میدهد که چهطور از جوانی بیلی همیشه به مردم شهر کمک میکرده، چهطور ازدواج میکند و تشکیل خانواده میدهد و صندوق قرضالحسنهای برای مردم شهر به راه میاندازد اما رقیبش تصمیم به تخریب او میگیرد. خانوادهی بیلی که شکستن او را میبینند شروع به دعا میکنند و خداوند و فرشتگانش صدای او را میشوند. خدا یکی از فرشتگانش به نام کلارنس را به زمین میفرستند تا به جورج بیلی نشان بدهد اگر او نباشد چه بر سر مردم شهر میآید و این که حضورش تا چه حد تاثیرگذار است.
بعید است فیلم دیگری در تاریخ سینما پیدا کنید که تا این اندازه مومنانه ساخته شده باشد. جیمز استوارت در نقش جورج بیلی معصوم چهرهای دوستداشتنی از خودش به نمایش میگذارد. امتیاز متاکریتیک فیلم ۸۹ از ۱۰۰ است و منتقدان معتقدند درست مثل «کازابلانکا» این هم یکی از آن فیلمهایی است که گذر زمان رویش تاثیری نمیگذارد و حتی باعث میشود نکات بیشتری از آن کشف شود. منتقد هالیوود ریپورتر مینویسد: وقتی کاپرا در اوج باشد، هیچکس به گرد پایش نمیرسد.
و در «چه زندگی شگفتانگیزی است» کاپرا در اوج است.
ارنست لوبیچ همان استاد بیلی وایلدر است که میگویند وایلدر در دفترش بالای میزش تابلویی زده بود و رویش نوشته بود: «اگر لوبیچ بود این صحنه را چهطور میساخت؟»
لوبیچ استاد ساختن فیلمهای کمدی سه پردهای بود. استاد توجه به جزییات در فیلمنامه. هر آکسسوار و دیالوگی که در یک سکانس به کار میرود و هر موقعیتی که کاشته میشود در پردهای دیگر شاهد برداشتش خواهیم بود.
فیلم «مغازهی گوشهی خیابان» یکی از بهترین فیلمهای لوبیچ است که تمام مولفههای لوبیچی در آن رعایت شده است. آلفرد کرالیک با صورت معصوم جیمز استوارت یک فروشندهی ارتش در مغازهای است که لوازم مختلف کادویی میفروشد. صاحب مغازه آقای ماتوسچک است. مردی سختگیر و گاهی دمدمی مزاج که تنها زندگی میکند و همهی عشقش مغازهاش است. روزی کلارا که دنبال کار است وارد مغازه میشود و با فروختن یکی از جنسهایی که آقای ماتوسچک به آن علاقه دارد ولی کرالیک معتقد است نمیفروشند نظر ماتوسچک را جلب میکند تا او را استخدام کند.
از روز اول دعوایی میان کرالیک و کلارا به راه میافتد. مشکل اصلی این جاست که نزدیک کریسمس آقای ماتوسچک هم مریض میشود و حالا آنها باید به تنهایی مغازه را سرپا نگهدارند. یک فیلم درجه یک شوخطبعانه که کاراکترهای دوستداشتنیاش دلگرمتان میکند و هر بار دیدنش عیش مضاعف است.
این کمدی آمریکایی هر سال نزدیک به کریسمس از همهی تلویزیونها و حتی صدا و سیمای خودمان هم پخش میشود. فیلمی که سرآغاز یک فرنچایز شد و دنبالههای موفق و پرفروشی هم رویش ساختند.
داستان خانوادهی مککالیستر که بسیار پرجمعیت و البته ثروتمند هستند. کوین پسر کوچکتر خانواده است که معمولا توسط برادرها و خواهرهای بزرگش مسخره میشود. درست قبل از کریسمس وقتی خانواده میخواهند به سفر بروند، کوین را در دعوا با برادر بزرگترش تنبیه میکنند و به اتاق زیر شیروانی میفرستند. فردایش وسط شلوغی سفر خانواده کلا کوین را از یاد میبرند و او هم خواب میماند. وقتی متوجه میشود در خانه تنها مانده اول تفریح میکند و سعی میکند از وسایل پدر و برادرش و کارت اعتباری پدر استفاده کند اما وقتی برای خرید بیرون میرود متوجه دو آدم مشکوک میشود که معلوم است قصد سرقت از خانهشان را دارند.
کوین به تنهایی خانه را آمادهی مقابله با دزدان میکند.
فیلم بامزهای است که وقتی ساخته شد نمونههای شبیه آن زیاد نبود اما بعد از آن تقریبا سالی دو سه فیلم مشابه با همین مضمون داریم. کالکین موقع بازی در این فیلم پسربچهی بامزهای بود و خیلی هم خوب از پس کار برآمد.
یک کمدی کریسمسی بامزه دربارهی پسربچهای که توسط الفها یا همان پریان بزرگ میشود. قصه از جایی شروع میشود که یک پسربچه در شب کریسمس در یک یتیمخانه به داخل کیسهی سانتا کلاوس میخزد. الفها وقتی پیدایشان میکنند اسمش را بادی میگذارند. بادی در قطب شمال پیش الفها بزرگ میشود و فکر میکند که خودش هم الف است. اما با توجه به این که قد و قوارهاش مثل آدمهاست و با الفها فرق دارد.
بالاخره الفها به او میگویند که انسان است و مادرش از دنیا رفته اما پدر خودخواهی دارد که شاید بادی بتواند وسیلهی رستگاری او را فراهم کند. بادی به نیویورک سفر میکند و پدرش را پیدا میکند. این تازه سرآغاز ماجراهای جدید بادی است.
منتقدان از فیلم خوششان میآید و به آن امتیاز ۶۴ از ۱۰۰ دادهاند که برای یک کمدی کریسمسی امتیاز خوبی محسوب میشود. آنها از بازی بامزهی ویل فرل خوششان میآید که با حماقتهای بادی بیشترین خنده را از تماشاگران میگیرد.
هنری سلیک کارگردان آمریکایی متخصص ساختن استاپ موشن است. «کابوس پیش از کریسمس» هم انیمیشنی است که به شیوهی استاپ موشن ساخت و نامزد جایزهی اسکار هم شد. احتمالا برایتان جالبتر میشود اگر بدانید مرد پشت پردهی این انیمیشن و تهیهکنندهاش تیم برتون است و دنی الفمن هم آهنگساز محبوب و همکار برتون است که در این انیمیشن صداپیشگی کرده.
شهر هالووین یک جهان فانتزی است که با هیولاهای گوناگون و موجودات مافوقطبیعی پر شده که کارشان مرتبط با تعطیلات است. جک اسکلینگتون، پادشاه کدویی و شهردار، اعضای شهر را هدایت میکند تا بتوانند هر سال مراسم هالووین را ترتیب بدهند. اما در خفا جک از روند کارها راضی نیست و به نظرش همه چیز روزمره شده و دلش یک چیز تازه میخواهد. یک روز در مخفی را در جنگل پیدا میکند که او را به شهر کریسمس میرساند.
این انیمیشنی برای همهی سنین است و قوهی تخیل و قصهپردازی سازندگانش شاهکار است. منتقدان به آن امتیاز ۸۲ از ۱۰۰ را دادهاند و معتقدند که انیمیشن به لحاظ بصری هم دستاورد است.
این موزیکال تکنیکال شاهکار مینهلی به چند فصل تقسیم میشود. شروع آن تابستان ۱۹۰۳ است. فیلم در شهر سنت لوئیس اتفاق میافتد. خانوادهی اسمیت از طبقهی متوسط مرفه جامعه هستند. آلونز و همسرش چهار دختر دارند و یک پسر. دختر دوم آنها به نام استر (با بازی چشمگیر جودی گارلند) عاشق پسر همسایهی بغلی است. پسر به او توجه خاصی ندارد. خواهرش رز منتظر است که در یک تماس تلفنی، وارن از او خواستگاری کند اما این اتفاق نمیافتد. یک سوءتفاهم باعث دعوای استر و پسر همسایه میشود.
وسط همهی این اتفاقات آقای اسمیت به اطلاع خانوادهاش میرساند که بعد از تعطیلات کریسمس او را به نیویورک منتقل کردهاند. همهی اعضای خانواده به خصوص رز و استر که رابطههای عاشقانه در شهر دارند از شنیدن این خبر ناراحت میشوند و باید یکجوری با آن کنار بیایند. سنت لوئیس چیزی بیشتر از یک شهر برای آنهاست.
فیلم به لحاظ بصری با آن رنگ و نور چشمنواز درخشان است.
ریچارد کرتیس استاد ساختن کمدی-رمانتیکهای شیرین و دوستداشتنی است. این یکی فیلمش تم کریسمسی هم دارد. فیلم داستانهای عاشقانه را میان گروههای مختلفی از آدمها بیان میکند. بیلی یک خوانندهی اسطورهای راک اند رول است که به کمک مدیرش جو یک آهنگ کریسمسی ضبط میکند. خودش فکر میکند که افتضاح شده ولی جو امیدوار است که قطعهی موسیقی او در چارت کریسمس رتبهی اول را پیدا کند.
دیوید نخستوزیر انگلستان است که در اپیزود قبلتر داستان ازدواج خواهر او را دیدهایم. او عاشق ناتالی میشود که یکی از اعضای گروه خانهداری خانهی نخستوزیر است. نیم دو جین زوج دیگر هم در این فیلم وجود دارند که داستانهای متقاطع آنها که در شب کریسمس به نتیجه میرسد قصههایی دربارهی عشق، رستگاری، راستگویی و صداقت است. فیلم در خود انگلستان بسیار تحویل گرفته شد. منتقد بی.بی.سی نوشت: «این کمدی-رمانتیکی دلگرمکننده است که قلب مخاطبش را به تپش درمیآورد. گروه بازیگرانش هم به شدت جذاب هستند.»
داستان کلاسیک چارلز دیکنز بارها و بارها مورد اقتباس سینمایی قرار گرفته است. حتی همین امسال هم فیلم دیگری با نام «سرود کریسمس» ساخته شد اما انیمیشن رابرت زمهکیس به دلیل شیرینی کاراکترها شاید حال و هوای کریسمسی بیشتری از بقیه داشته باشد.
سال ۱۸۴۳ در لندن دوران ویکتوریا در شب کریسمس ابنزر اسکروج پیرمرد پولپرستی است که حاضر نیست حتی به خاطر کریسمس مقدار کمی به خیریه کمک کند. او دعوت برادرزادهاش را به شام کریسمس رد میکند. در خانه اسکروج با روح شریک تجاریاش که از دنیا رفته روبهرو میشود و همراه با او به سفری دست میزند که در طی آن متوجه میشود چهطور زندگیاش را در همهی این سالها حرام کرده است.
انیمیشن زمهکیس به شیوهی سه بعدی اکران شد و جلوههای ویژهی آن گاهی بیش از اندازه است در حدی که حواس تماشاگر را از اصل ماجرا پرت میکند. به علاوه جیم کری در صداپیشگی نقش اسکروج عالی است.
در دههی چهل پسری به نام رالفی برای هدیهی کریسمس دلش تفنگ بادی میخواهد. او نه سال دارد و مادرش به شدت با چنین هدیهای مخالف است اما رالفی هر کاری میکند که به تفنگ بادی محبوبش برسد. فیلم البته کلی داستانک دیگر هم دارد که به موازات داستان رالفی و توسط کاراکترهایی که با او در ارتباط هستند روایت میشود.
باب کلارک کارگردان آمریکایی فیلم در ساختن فیلمهای خانوادگی کریسمسی ید طولایی دارد. منتقدان میگویند که این فیلمش کاملا حال و هوای تعطیلات را دارد. معنای واقعی کریسمس را موشکافی میکند و لحظهای شگفتانگیز از شکوه خانواده و محبت پدر و مادری دارد که میتواند ذهنی را که درگیریهای زیادی دارد آرام کند. گروه بازیگران فیلم فوقالعاده هستند و لحظات خندهدار زیادی دارد که باعث میشود فیلم استحقاق این را پیدا کند که در فهرست بهترین فیلمهای کریسمس قرار بگیرد. این فیلمی دربارهی کریسمس نیست بلکه دربارهی کودکی و عشق و سرگردانی است.
ویلی و همکار کوتولهاش دزدهای حرفهای هستند. هر سال ویلی شغلی به عنوان سانتا کلاوس در یک دپارتمان خرید میگیرد و همکارش هم الف میشود و به این ترتیب شب از فروشگاههای بزرگ دزدی میکنند. مارکوس البته وظایفش را به عنوان یک الف خیلی هم جدی میگیرد اما ویلی که قبلا الکلی هم بوده اصلا نمیتواند با بچهها ارتباط برقرار کند. از شانس بدش روزی یک بچهی بدقلق سراغش میآید که مجبور میشود با او کنار بیاید.
فیلم حال و هوای «مدرسهی راک» ریچارد لینکلیتر را دارد. منتقد شیکاگو تریبون نوشته: «این یکی از احمقانهترین فیلمهای کریسمس است که تا به حال دیدهام و البته یکی از بامزهترینهایشان». امتیاز متاکریتیک فیلم ۷۰ از ۱۰۰ است.
مدتی پیش بود که مرسدس بنز و بی ام و اعلام کردند همکاری مشترک آنها در زمینه توسعه دستیارهای رانندگی…
در این مطلب به تست باتری گلکسی A51 و گلکسی A71 سامسونگ میپردازیم تا ببینیم میانردههای سال ۲۰۲۰ غول کرهای…
مدتی قبل اپل از گوشی مقرونبهصرفه آیفون SE 2020 رونمایی کرد که جانشین آیفون SE عرضه شده در سال ۲۰۱۶…
طی ۳۶ سال گذشته، پردازنده کامپیوتر های مکینتاش اپل از ۳ معماری مختلف استفاده کردهاند و حالا قرار است معماری…
اگرچه سامسونگ دیسپلی هنوز هم بزرگترین تولید کننده نمایشگرهای OLED در دنیا به شمار میرود، اما ظاهرا سامسونگ قصد دارد…
عیبیابی و رفع مشکلات شبکه وای فای میتواند یک فرایند طاقتفرسا باشد. خوشبختانه برای یافتن مشکلات اصلی، اپلیکیشنهای مفیدی عرضه…