در طول فقط چند هفتهی آینده بیش از ۳۰۰ فیلم جدید از طریق جشنوارههای ونیز، تلوراید و تورنتو به جهان معرفی میشوند. این سه فستیوال بعد از جشنوارهی ونیز فصل جوایز را به صورت رسمی کلید میزنند. جشنوارهی تورنتو ۲۰۱۹ در صدر این فستیوالها در حقیقت تبلیغی است برای آن چه سینماروها انتظار دارند که در طول سال کشف کنند.
نشریهی ورایتی نیم دو جین منتقد به این سه جشنواره فرستاده است و حالا میخواهد از طریق این فهرست به تماشاگران کمک کند که پیشنهادهای جدید سینما را در فصل جوایز ارزیابی کنند. صف فیلمهای پیشرو بسیار فشرده است. منتقدان ورایتی سعی کردهاند که بهترین یا حداقل جنجال برانگیزترین فیلمها را انتخاب و معرفی کنند. منتقدان ارشد ورایتی یعنی پیتر دبروج و اوئن گیلبرمن، پانزده فیلمی را که بیشتر از بقیهی آثار به نمایش درآمده در جشنوارهها آنها را تحتتاثیر قرار داده است معرفی کردهاند.
چهل و چهارمین جشنوارهی تورنتو با بزرگداشت مریل استریپ، بازیگر بزرگ کارش را آغاز کرد. برخی از فیلمهای به نمایش درآمده در جشنوارهی تورنتوی ۲۰۱۹ مثل «جوکر» تاد فیلیپس پیشتر در جشنوارهی ونیز به نمایش درآمده بودند. فهرست فیلمهایی که در بخش نمایشهای ویژه و بخشهای فرعی جشنوارهی تورنتو به نمایش درمیآیند مفصل است و این فیلمها هم از آثار به نمایش درآمده در بخشهای گوناگون جشنوارهی تورونتو انتخاب شدهاند.
تحصیلات بد
عنوان اصلی: Bad Education
کارگردان: کوری فاینلی
بازیگران: هیو جکمن، آلیسون جنی
امتیاز متاکریتیک: ۷۹ از ۱۰۰
هیو جکمن تبدیل به یکی از شجاعترین و جسورانهترین بازیگران سینما شده است و در این فیلم توانسته در نقش مدیر مدرسه اتفاقات زندگی واقعی دوران دبیرستان مایک ماکوفسکی را به خوبی تصویر کند. مایک ماکوفسکی نویسنده و یکی از تهیهکنندگان فیلم «تحصیلات بد» است. جکمن در فیلم نقش فرانک تاسون را بازی میکند که اتفاقات فیلم حول محور او میچرخد. تاسون مدیر دبیرستان درگیر یک رسوایی عجیب و غریب شد.
سال ۲۰۰۲ است و نقش نقش دستیار تاسون را الیسون جنی بازی میکند که هزینههای شخصیاش سر به فلک میزند و برای بازسازی خانهاش باید هزینه زیادی بکند و همهی اینها را هم از حقوق مدرسه پرداخت میکند. خب این جا قطعا جرمی اتفاق میافتد اما در دل این قصه فیلمی هم وجود دارد؟ کوری فاینلی کارگردان فیلم که با فیلمنامهی مایک ماکوفسکی کار کرده نشان میدهد که یک فیلم شورانگیز و مهیج و در عین حال احساساتی در دل این داستان نهفته است.
این درامی تهییجکننده از یک کارگردان جوان است که توانسته با بازی یکی از بهترین بازیگران عصر ما فیلمی دلچسب بسازد.
به گفتهی منتقدان البته اسم فیلم چندان برازندهی آن نیست اما فیلم گیرتان میاندازد و تصویری دقیق و ظریف از خواستههای پایانناپذیر انسانی ارائه میدهد.
روزی زیبا در محله
عنوان اصلی: A Beautiful Day in the Neighborhood
کارگردان: ماریل هلر
بازیگران: تام هنکس، انریکو کولانتونی
امتیاز متاکریتیک: ۸۲ از ۱۰۰
تام هنکس در فیلم «روزی زیبا در محله» نقش فرد راجرز را بازی میکند. مردی که همیشه ژاکت پشمی میپوشید و اسطورهی دوستداشتنی تلویزیون و برنامههای کودکان بوده است. او موزیسین و عروسکگردان و تهیهکننده هم بود. تام هنکس موفق میشود که کاملا کاراکتر راجرز را روی پرده منتقل کند.
با بازی هنکس شما همهی آن کلمات دوستداشتنی و شیرین را دربارهی فرد راجرز باور میکنید. مردی که در همهی برنامههایش از ایمان و باور میگفت. فیلم البته داستان مردی به نام لوید ووگل است. ووگل روزنامهنگاری عیبجو و بدبین و غرغروست که برندهی چندین جایزه شده و با بیمیلی قراردادی را امضا میکند که به موجب آن باید برای نشریهی اسکوایر زندگینامهای در مورد شمایل دوستداشتنی تلویزیونی یعنی فرد راجرز بنویسد. نقطه نظر ووگل نسبت به زندگی بعد از مواجههی او با راجرز تغییر میکند.
کارگردان فیلم، ماریل هلر، همان کسی است که سال گذشته فیلم «آیا هرگز میتونی منو ببخشی؟» را بر اساس زندگی لی ایزراییل، نویسندهای که تبدیل به یک جاعل حرفهای شد ساخته بود. آن فیلم در هیاهوی فیلمهای بزرگتر فصل جوایز چندان دیده نشد. در این جا هلر موفق میشود حول و حوش دو مرد جهانی خلق کند که مرزهای ارتباطیشان رفته رفته محو میشود تا تاثیر طراحی نسبتا جادویی هلر را ببینیم.
اشتراکی
عنوان اصلی: Collective
کارگردان: الکساندر نانائو
بازیگران: –
امتیاز متاکریتیک: –
مستندی که هم در جشنوارهی تورنتو و هم جشنوارهی ونیز به نمایش درآمد. به اندازهی کافی علاقمند کردن مخاطبان به یک فیلم برجستهی رومانیایی دشوار است. حتی اگر مثل فیلم «۴ ماه، ۳ هفته، ۲ دو روز» کریستین مونیو نخل طلای کن را هم برده باشد. در نتیجه انتظار نداشته باشید که فیلم مستند «اشتراکی» الکساندر نانائو به صورت گسترده دیده شود.
اما اگر توانستید دیدنش را از دست ندهید. فیلمی که عواقب یک آتشسوزی مرگبار در یک کلوب شبانه را به تصویر میکشد و این که قدرت رسانههای خبری مستقل تا چه حد است. این که رسانهها میتوانند جریان اطلاعاتی غلط را که توسط سیاستمداران فاسد پخش میشود بیاعتبار کنند. در این فیلم یک تیم از روزنامهنگاران ورزشی از این که طبق دستور سوژه را رها کنند سر باز میزنند. آنها کسانی را گیر میاندازند که از فروش محصولات آنتی باکتریال فاسد سود میبردند و این که چه کسانی در بیمارستانها برای درمان مردم از این داروها استفاده کردند.
در نهایت همهی اینها باعث میشود یک دروغ بزرگ از صنعت دارویی رومانی در مطبوعات افشا و منفجر شود.
فیلم از خیلی جهات اثر برجستهای است. اثر قبلی کارگردان مستندی دربارهی بچههایی بود که در دام فقر گرفتار بودند. اما این جا دوربین مشاهدهگر کارگردان از سطح یک فیلم اجتماعی فراتر میرود و عمق احساسی پیدا میکند.
دلمایت اسم من است
عنوان اصلی: Dolemite Is My Name
کارگردان: کرگ بروئر
بازیگران: ادی مورفی، کیگان مایکل کی
امتیاز متاکریتیک: ۶۹ از ۱۰۰
شیرینی خالص برای همهی خورهی فیلمها. فیلم انگار نسخهای از «اد وود» یا «هنرمند فاجعه» است که البته به استثمار سیاهان میپردازد. ادی مورفی نقش رودی ری مور را بازی میکند. ری مور یکی از اسطورههای واقعی سیاهپوستان است که از پیشگامان کمدی و رپ محسوب میشد. وقتی کاراکتر او به نام دلمایت که مبارز کونگفوست و بامزه ولی کمی زشت و وقیح است تبدیل به پدیدهای در ماجرای استثمار سیاهان در دههی ۷۰ میشود.
فیلمنامهنویسان کار اسکات الکساندر و لری کاراشوسکی کسانی هستند که ژانر ساختن «فیلمهای زندگینامهای دربارهی کسانی که کسی سراغشان نمیرود» را اختراع کردند.
فیلم تمجیدی از گستاخی نمایشهای آمریکایی-آفریقایی آن دهه است. از دههی ۸۰ به بعد میشود گفت که این بهترین نقشی است که برای ادی مورفی نوشته شده.
قلب تپندهی فیلم صحنههایی است که شاهد روی صحنه رفتن ری هستیم و این که چهطور تماشاگران به او میخندند.
به گفتهی منتقدان بازی در نقش مردی که جزو پیشگامان کمدی و آدمهای تاثیرگذار روی ادی مورفی محسوب میشود باعث شده که او بعد از مدتها در ایفای یک نقش لذت محض را تجربه کند. همان چیزی که باعث میشد در دههی هشتاد حضورش در فیلمهای خاصیت معجزهواری داشته باشد.
اما
عنوان اصلی: Ema
کارگردان: پابلو لورین
بازیگران: سانتیاگو کابررا
امتیاز متاکریتیک: ۷۲ از ۱۰۰
فیلمی که در جشنوارهی ونیز اول به نمایش درآمد و حالا هم به تورنتو آمده است. تا امروز، پابلو لورین کارگردان شیلیایی تقریبا تنها کارگردانی باقی مانده بود که همهی فیلمهایش روی داستانهایی تمرکز دارند که در گذشته اتفاق افتادهاند. در نتیجه شوکهکننده بود این که متوجه بشویم همان فکری که فیلمهایی مثل «جکی» و «No» را ساخته بود حالا یک تصویر رادیکال از زنانگی مدرن در فیلمش ارائه داده است.
فیلم داستان زوجی است که با عواقب یک فرزندخواندگی دست و پنجه نرم میکنند. فرزندخواندگی که باعث شده مسیر زندگیشان منحرف شود و تقریبا از هم بپاشد.
به گفتهی منتقدان این یکی از جاهطلبانهترین و از لحاظ بصری مبهوتکنندهترین فیلمهای سال است. فیلم «اما» البته در همهی لحظاتش به یک ریتم قابل توجه نمیرسد اما قطعا فیلم مجذوبکنندهای است.
البته منتقدانی هم نظر متوسط نسبت به فیلم داشتهاند اما حتی آنها هم معتقدند که این تریلر روانشناسانهای است که در تمام لحظاتش یک قدم جلوتر از تماشاگر میایستد. نکات زیادی برای لذت بردن از فیلم «اما» وجود دارد. فیلمی که یکجور تجربهگرایی شخصی هم در آن دیده میشود.
این فیلم پابلو لورین همان حال و هوایی را دارد که فیلمهای اولیهی پدرو آلمادووار داشت و همان تاثیر را روی تماشاگر میگذارد.
شیادان
عنوان اصلی: Hustlers
کارگردان: لورن اسکافاریا
بازیگران: جنیفر لوپز، کنستانس وو
امتیاز متاکریتیک: ۷۹ از ۱۰۰
فیلم الهامگرفته از یکی از مقالات پرفروش مجلهی نیویورک است. داستان تعدادی زن که در یک کلوب کار میکنند و تصمیم میگیرند که با یکدیگر یک گروه تشکیل بدهند و جیب مشتریانشان را که از والاستریت میآیند، خالی کنند.
هر چند تصویر گرگهای وال استریت با بحران مالی سال ۲۰۰۸ کنار گذاشته شد، اما هنوز هم فیلمهای زیادی هستند که آنها را به تصویر میکشند. این فقط یکی از دلایلی است که چرا به سادگی میشود طرف زنان فیلم لورن اسکافاریا ایستاد.
در فیلم از قطعات موسیقی آر اند بی و پاپ استفاده شده است. خود اسکافاریا گفته بود: «من به فیلم به چشم یک اثر موزیکال نگاه میکردم. آهنگها خودشان به تنهایی داستان فیلم را روایت میکنند. بیشتر انتخابهای موسیقی در فیلمنامه آمده بود. من تصاویر فیلم را برای خودم با آن آهنگها مجسم میکردم. البته شما هیچوقت مطمئن نیستید که میتوانید حقوق آهنگ را خریداری کنید.»
فیلم اشاره به قدرتهای زنان هم دارد که موضوع محبوب این روزهای جامعهی جهانی است.
جوکر
عنوان اصلی: Joker
کارگردان: تاد فیلیپس
بازیگران: یوآکین فونیکس، رابرت دنیرو
امتیاز متاکریتیک: ۷۰ از ۱۰۰
فیلم تاد فیلیپس با بودجهی ۵۵ میلیون دلاری تولید شد و طبق شنیدهها با بقیهی فیلمهای ابرقهرمانی متفاوت است. فیلم اولینبار در جشنوارهی فیلم ونیز به نمایش درآمد و با استقبال فوقالعادهی تماشاگران روبهرو شد و بیشترین تشویق را از سوی آنها دریافت کرد و بعد از تمام شدنش هشت دقیقه آن را تشویق کردند. فیلم البته هنوز اکران عمومی نشده است.
این یکی از کنجکاویبرانگیزترین فیلمهای امسال است که توسط یکی از کارگردانان مهم جریان اصلی سینمای آمریکا یعنی تاد فیلیپس ساخته شده است. کاراکتر جوکری که تاد فیلیپس ساخته طبق شنیدهها با جوکر همیشگی سری فیلمهای ابرقهرمانی فاصلهی زیادی دارد و بیشتر یک کاراکتر تلخ است.
حتی گونهی فیلم هم به جای ابرقهرمانی تریلر روانشناسانه ثبت شده است. هر چند در نهایت فیلم اقتباسی از کاراکترهای کمیکبوکهای دی سی است. قهرمان فیلم جوکر است و داستان آن سال ۱۸۹۱ اتفاق میافتد. آرتور فلک یک استندآپ کمدین شکستخورده است که زندگیاش تبدیل به عملیات مجرمانه میشود و در شهر گاتهام آشوب به پا میکند.
فیلیپس گفته بود که کاراکتر جوکرش را با نگاه به تراویس بیکل فیلم «راننده تاکسی» اسکورسیزی و رمان گرافیکی «بتمن: جوک کشته شده» نوشته و روی پرده برده است. (خود اسکورسیزی هم به عنوان تهیهکننده در فیلم حضور دارد.) فیلیپس اصرار داشت از کسانی برای ساخت «جوکر» استفاده کند که پیش از این در فیلمهای ابرقهرمانی «بتمن» کار نکرده باشند. او میخواست نقطهنظر ویژهی خودش را در فیلم پیاده کند.
منتقدان گفتهاند که بازی فونیکس محکم و باورپذیر و مستحق جایزهی اسکار است. حتی بدون پیشزمینههای کمیکهای دیسی هم این جوکر نشان میدهد که چهطور یک شخصیت پرورش پیدا میکند.
جودی
عنوان اصلی: Judy
کارگردان: روپرت گولد
بازیگران: رنه زلوگر، جسی باکلی
امتیاز متاکریتیک: ۶۶ از ۱۰۰
درام بیوگرافیکی دربارهی زندگی خواننده و بازیگر مشهور آمریکایی جودی گارلند که خیلیها او را با فیلم «جادوگر شهر اوز» میشناسند. قصهی فیلم از جایی شروع میشود که جودی گارلند سال ۱۹۶۹ به لندن میرسد برای اجرای کنسرتی که قرار است پنج هفته اجرا برود و بلیت همهی اجراهایش در پیشفروش تمام شده است و به عبارتی کنسرتهایش سولد اوت شده.
رنه زلوگر نقش جودی گارلند را در فیلم بازی میکند. زمانی که او ۴۶ ساله بوده و علیرغم شهرت سابقش جایی برای زندگی ندارد و پولی هم ندارد و اصلا به همین دلیل قبول کرده که در آن سن و سال کنسرت بگذارد. او در شرایطی است که درب و داغان شده اما همچنان جوری میخواند که انگار همان خوانندهی درجه یک سابق است.
زلوگر برای بازی در نقش گارلند همان شیوهی بازیگری او را در پیش گرفته و به نوعی انگار روح گارلند در کالبدش فرو رفته است. جودی گارلندی که زلوگر به تصویر میکشد آدمی است که انگار هیپنوتیزم شده و همهی تلاشاش را میکند تا بهترینها را برای خودش و بچههایش به دست بیاورد. اما درگیر الکل و آرامبخشهاست. ماجرای آرامبخشها از وقتی شروع میشود که جودی ۱۵ ساله بوده و لوییس.بی.مایر غول کمپانی متروگلدوینمایر سر صحنهی فیلم «جادوگر شهر اوز» به او قرص میداده. جریان این قرصها را در آن فلاشبکهای سرنوشتساز میبینیم.
در نتیجه گارلند که در حالت متعادلی نیست شروع به پرخاش به همه میکند حتی کسانی که میخواهند به او کمک کنند و تماشاگرانی که دوستش دارند.
زلوگر در بازی قهرمانانهاش به ما هوش، شوخطبعی، عشق و دلسوزی و شفقت را نشان میدهد. سکانسهای کنسرت شما را در خودش حل میکند. فیلم اگر چه روشهای مرسوم را در به تصویر کشیدن کنسرتها دارد اما به شیوهی «بوهمین راپسودی» این سکانسهای را سر هم بندی نمیکند.
فقط بخشش
عنوان اصلی: Just Mercy
کارگردان: دستین دنیل کرتون
بازیگران: بری لارسون، مایکل بی.جوردن، جیمی فاکس
امتیاز متاکریتیک: ۶۵ از ۱۰۰
درامی برمبنای اتفاقات واقعی مربوط به حقوق بشر که روحتان را تکان میدهد. مایکل بی.جوردن نقشآفرینی آرام و قدرتمندی دارد.
برایان استیونسون وکیل مدافع حقوق بشر است که در تمام جهان شهرت دارد. او تجربیات و جزییات پروندهای را به یاد میآورد که در آن زندانی محکوم به مرگ میشود. محکومی که او وظیفهی دفاع از او را برعهده داشته است نامش والتر مکمیلیان است. مرد سیاهپوستی که به اشتباه برای کشتن یک زن سفیدپوست دستگیر شده است.
فیلم دربارهی فرهنگ اعدام است که تبدیل به سیستم کشتن محکومان شده بود و کارگردان فیلم که پیشتر از او فیلم « short term 12» را دیده بودیم در اینجا راههای جدیدی پیدا کرده تا فیلمهای مرسوم بیوگرافیک را به چالش بکشد. در حالی که استیونسون زندانی از خودش دفاع میکند جیمی فاکس به یادمان میآورد که چرا بازیگر بزرگی است.
امکان ندارد فیلم «فقط رحمت» را ببینید و تکان نخورید. البته سومین فیلم این کارگردان کمی قابل پیشبینی به نظر میرسد. یک فیلم بیوگرافیک سرراست که به دلیل اهمیت سوژهاش گاهی لبههای تیزش را کند کرده است.
فیلم البته تماشاگرانش را راضی خواهد کرد. منتقدان هم معتقدند به هر حال فیلم باعث میشود سوالاتی برای مخاطبانش پیش بیاید که خوب است. هر چند ممکن است از لحاظ هنری چندان مخاطبانش را راضی نکند.
تاجبخش
عنوان اصلی: The Kingmaker
کارگردان: لورن گرینفیلد
بازیگران: ایملدا مارکوس
امتیاز متاکریتیک: –
این مستند روی کارنامهی سیاسی بحثبرانگیز ایملدا مارکوس تمرکز میکند. ایملدا مارکوس بانوی اول سابق فیلیپین است که پشت پرده تاثیرات زیادی بر تصمیمات شوهرش میگذاشت. کارگردان فیلم در اصل عکاس است و از شرکتکنندگان مسابقهی زیبایی تا افتضاح در جراحی پلاستیک و حتی دستشوییهای طلایی عکس گرفته است.
به عنوان عکاس او شیوهای را که ما به وضعیتهای گوناگون در جهان مدرن نگاه میکردیم، تغییر داده است. به عنوان فیلمساز، فیلمهایش مثل «ثروت نسل» و «ملکه ورسای» همیشه یک قدم عقبتر از عکسهایش ایستادهاند. اما حالا فیلم «تاجبخش» را دارد که در به تصویر کشیدن دیکتاتوری سرنگونشدهی فردیناند، رییسجمهور سابق فیلیپین و همسرش اثری مهم و جدی و قابل بحث است.
تدوین و سر هم کردن تصاویر این مستند سالها از گرینفیلد وقت گرفته است. در این فیلم نشان داده میشود که چهطور یک قدرت میتواند به فساد کشیده شود.
داستان ازدواج
عنوان اصلی: Marriage Story
کارگردان: نوآ بومباک
بازیگران: اسکارلت جوهانسون، آدام درایور
امتیاز متاکریتیک: ۹۵ از ۱۰۰
این کارگردان مستقل درجه یک که فیلمهای نیویورکی دربارهی آدمهای بالغ و روابطشان میسازد این بار سراغ یک کمدی-درام رفته است. فیلم در نیویورک و لسآنجلس تصویربرداری شده و قرار است اکران محدودی داشته باشد تا شانسی برای حضور در فصل جوایز پیدا کند و بعد از آن از شبکهی آنلاین نتفلیکس پخش خواهد شد. داستان زن و شوهری که میخواهند از هم جدا شوند. یکی از آنها بازیگر است و دیگری کارگردان تئاتر و پروسهی فرسایندهی طلاقشان باعث میشود آنها در زندگی شخصی و خلاقیتهای کاریشان به مرز انفجار برسند.
منتقدان عاشق فیلم شدهاند و دربارهاش نوشتهاند: «حساسیت، شوخطبعی و هوشمندی در فیلم به فراوانی یافت میشود و اثر در لحظاتی موفق شده به نوعی برهنگی عاطفی خام و بیپرده دست پیدا کند؛ کاری که در سینما به دشواری قادر به انجام آن هستیم. این فیلم شبیه میدان جنگی برای کوششهای دو بازیگرش است که در نهایت هردویشان هم برنده از میدان بیرون میآیند. فیلمی که هر چند داستانش در دل یک کشمکش اتفاق میافتد اما در نهایت از آن جایی که کارگردان و بازیگران توانستهاند فراتر از قابلیتهای قبلی خودشان بروند تماشاگر را سرخوش به جا میگذارد.»
این همان فیلم از نوآ بومباک است که منتظرش بودیم. یک درام مینیمالیستی دربارهی یک موضوع مهم که به روش بومباک هوشمندانه ساخته شده است. بخشی از فیلم قرار است ما را به تفکر وادارد. هر بار باید تصمیم بگیریم که حق با کدام طرف ماجراست. فیلم ما را به یک سفر پیچیده در دل جدایی، عشق، مبارزه و حتی سیاست یک ازدواج دعوت میکند.
صخرهها
عنوان اصلی: Rocks
کارگردان: سارا گاورون
بازیگران: باکی بیکری، کوثر علی
امتیاز متاکریتیک: –
هیچ شکی نیست که سارا گاورون، کارگردان فیلم با این اثری که ساخته سهم خودش را در درامهای مربوط به طبقهی کارگری بریتانیا ادا کرده است. فیلمی شبیه همان درامهایی که کن لوچ و مایک لی پیش از این ساختهاند.
از این کارگردان پیشتر فیلم «زنان صاحب حق رای» (Suffragette) را دیده بودیم و این فیلم نگاهی به زندگی روزمرهی دختر نوجوانی است که ناگهان خودش را در وسط میدان مبارزه میبیند. او در تلاش است تا از خودش و برادر کوچکترش مراقبت کند.
ممکن است اصلا متوجه نشوید که فیلم در لندن ساخته شده است. چون فیلم ما را در یک حباب نگه میدارد که جمعیت آن زنان رنگینپوست هستند. با دیالوگهای سنگیناش که پر از اصطلاحات است و صداهایی که دائم در هم ناپدید میشوند و سلفیهای اسنپچت، شیوهی فیلم بازتاب کاراکترهایش است بدون این که مستقیم پیامش را در صورت تماشاگرش فریاد بزند.
داستان نوجوانانی که بین عصیان و مسئولیت در رفت و آمد هستند، مخاطبان را برانگیخته خواهد کرد.
دو پاپ
عنوان اصلی: The Two Popes
کارگردان: فرناندو میرلس
بازیگران: جاناتان پرایس، آنتونی هاپکینز
امتیاز متاکریتیک: ۸۳ از ۱۰۰
شش سال پیش وقتی مجادلههای خشمآلود دربارهی سوءاستفادههای جنسی در میان کشیشهای کاتولیک مطرح شد، پاپ بندیکت شانزدهم اولین پدر روحانی بود که در طول شش قرن گذشته کلیسای کاتولیک را سرزنش کرد. همان موقع مستند شد که پدر روحانی با جانشیناش، کاردینال برگوگلیو ملاقات کرده و سه بار میخواسته که از سمتش کنارهگیری کند. هیچکس نمیداند در جلسات میان آن دو نفر چه حرفهایی رد و بدل شده است.
آنتونی مککارتن، فیلمنامهنویس فیلم «دو پاپ» از همین ماجرا استفاده کرده و از تخیل خودش کمک گرفته تا آن جلسات و مکالمههای مهم را بنویسد.
از همین حالا میشود خیالتان را راحت کنیم که هیچ چیز کسلکنندهای در فیلمی که فرناندو میرلس براساس فیلمنامهی مککارتن ساخته وجود ندارد.
فیلم پشت دیوارهای واتیکان اتفاق میافتد و پاپ بندیکت محافظهکار با پدر فرانسیس لیبرال که پاپ آینده است باید در یک زمینهی مشترک با هم به تفاهم برسند تا بتوانند کلیسای کاتولیک را از مسیر جدیدی به سلامت به مقصد برسانند.
منتقدان شوخطبعی و بازی دو بازیگر اصلی فیلم را به شدت ستایش کردهاند. منتقد درپ گفته است: «چیزی که فیلم «دو پاپ» را تا این حد مفرح میکند به جز فیلمنامهی به شدت بامزهاش، دیدن دو بازیگر پا به سن گذاشته است که برای دو ساعت روبهروی یکدیگر بازی میکنند. هم هاپکینز و هم پرایس نشان میدهند که هنر واقعی بازیگری به چه معناست. کار بینهایت سختی است که چیزی نامریی و غیرقابل توصیف مثل مذهب و ایمان را تا این حد باورپذیر و قابل لمس و واقعی در یک فیلم از کار درآورد.»
جواهرات تراشنخورده
عنوان اصلی: Uncut Gems
کارگردان: بن و جاش سفدی
بازیگران: آدام سندلر، جولیا فاکس
امتیاز متاکریتیک: ۸۸ از ۱۰۰
سرگیجهآور، نفسگیر و مبهوتکننده. اگر تا امروز فیلمی از برادران سفدی ندیدهاید (که البته یک فیلم بیشتر نساختهاند که نامش «زمانبندی خوب» (good time) است) اصلا نگران نباشید: فیلم آخرشان همان چیزی است که باید ببینید.
در شهر نیویورک، هاوارد رتنر صاحب یک مغازهی جواهر فروشی و دلال جواهر است و مغازهاش در محلهی معروف به الماس قرار دارد. وقتی جنسهایش از یکی از بهترین فروشندههایش گرفته میشود او باید راهی پیدا کند که حالا قرضهایش را بپردازد.
منتقد هالیوود ریپورتر میگوید که برادران سفدی و بازیگرانش این جا به اندازهی کافی در فیلم عمیق شدهاند تا یک اثر انسانی بسازند. در فیلم تراژدی شخصی یک مرد پوچی سیستمی که او را تعریف کرده، روشن میکند.
سندلر بازی غریبی در فیلم دارد و موفق میشود همزمان منزجر و خشمگین و در عین حال به شدت کاریزماتیک به نظر برسد. ما میبینیم که چهطور جسورانه در حالت ناباوری و شوک مطلق با نابودی دست و پنجه نرم میکند. این اجرا شبیه همان بازی درخشانی است که برادران سفدی از رابرت پتینسون در فیلم «زمانبندی خوب» گرفته بودند.
امواج
عنوان اصلی: Waves
کارگردان: تری ادوارد شولتز
بازیگران: الکسا دمی، استرلینگ کی.براون، لوکاس هجز
امتیاز متاکریتیک: ۸۳ از ۱۰۰
داستان دو زوج جوان که میخواهند از میدان مین بزرگ شدن و عاشق شدن کشتی زندگیشان را به سلامت به ساحل برسانند.
تری ادوارد شولتز کارگردان در سومین فیلم بلندش کاری رادیکال انجام میدهد. او از یک جایی داستان را متوقف میکند و سراغ یک کاراکتر جدید میرود. این ریسک بزرگی است. البته گروه بازیگرانش در درست از آب درآمدن ماجرا کمک زیادی به او میکنند. کلوین هریسون در نقش تایلر، ستارهی کشتی دبیرستان که با فشار خانوادگی دست به گریبان است، بازی کاملا متقاعدکنندهای دارد. او در این فیلم جوری ظاهر شده که به نظر میرسد باید به آیندهاش امیدوار باشیم.
«امواج» یکی از آن فیلمهایی است که میتواند افکار عمومی را تغییر بدهد. از لحاظ فنی اشتباه نیست که فیلم «امواج» را یک فیلم نوجوانانه بدانیم. اما این برچسب نباید باعث شود فکر کنید که با یک فیلم احساساتی سطحی طرف هستید. فیلم با رنگ و انرژی و موسیقی الکترونیک جلو میرود و البته بازیهایی که به نظر میرسد بازیگرانش آیندهی درخشانی پیش رو خواهند داشت.